امروز یه چرخی توی شهر زدم، جالب بود حس تازه شدن، حس نو شدن، حس زنده کردن…
شلوغی خیابونا، مردم در حال خرید و بدو بدووو
رنگ کردن بلوک های کناری بلوارها، فلکه ها، جارو کردن خیابونااا
گل کاری توی فلکه ها و زیباسازی شهر
امروز منم حس نو شدن پیدا کردم. هر چند امسال اصلا حال و هوای سال نو نبود. حال و هوای نوروز نبود. اما امروز یه باد بهاری وزید من نفس کشیدم، باد در وجود من پیچید. ساسان درونم از خواب زمستانی بیدار شد. حال و هوای بهار شد.
اما اصل کاریه… باز هم روزهای انتهایی سال هست و مثل همیشه من و حجم انبوهی از کار.
باز هم روزهای آخر سال و من و یه جمع بندی کلی از خودم ، از زندگیم، از روزهای خوب و بد و …
بازم مثل هر سال باید یه امتیازی به خودم، به زندگیم و به سالی که گذروندم بدم
این کاری هست که هر سال انجام میدم. اما امروز که شروع کردم میترسم امسال نمره ی خوبی نگیرم sad
امسال میخوام برخی از تصمیم هام رو بیام اینجا مطرح کنم حتی شاید امتیازاتی که میدم رو هم بیام اینجا بنویسم. امسال میخوام یه تغییراتی اساسی بدم.
یه چیزی مثل تغییراتی که سال ۸۶- ۸۷ دادم.
یکم باید این ساسان چکش کاری بشه، یه چیزایی باید بهتر بشه. بعضی از دیدها باید تغییر پیدا کنه.
خلاصه کنم یک بار امتحان کنید تاثیر زیادی داره …
♥♥ دوستون دارم ♥♥
1 دیدگاه
شما میتوانید برای این مطلب دیدگاه ارسال کنید.
[…] هر سال امثال هم چرخی در شهر زدم اما برخلاف سال پیش حس نو شدنی نبود. حس زنده شدنی نبود… حال و هوای عیدی […]
یک سال نبود، یک عمر گذشت! - ساسان سلام زاده - Sasan Salamzadeh 8 سال قبل
یک پاسخ ارسال کنید.